در ارتباط با اهداف و انگیزه هاى قیام امام حسین(علیه السلام) تحلیل گران، تفسیر و تحلیل هاى مختلفى ارائه داده اند و برخى از این تحلیل ها که عمدتاً از سوى مستشرقان و یا ناآگاهان از حقیقت دین و جوهره اسلام ارائه شده است، دور از واقعیّت مى باشد و با مبانى اعتقادى امام حسین(علیه السلام) ناسازگار است.
برخى از تحلیل ها نیز، یک جانبه و با نگاه به پاره اى از کلمات آن حضرت است و همه جانبه نیست.
امّا بهترین راه این است که به سراغ سخنان و خطبه هاى خود آن حضرت ـ به طور جامع ـ برویم و با استفاده از کلمات سالار شهیدان، انگیزه هاى آن حضرت را جستجو کنیم.
فصل 1 : احیاى آیین خدا و نجات اسلام از چنگال بدعت ها
به یقین نهضت خونینى همچون نهضت کربلا و استقبال امام حسین(علیه السلام) از همه حوادث شکننده آن و پذیرش شهادت خود، یاران و فرزندان و اسارت زنان و کودکانش، نمى تواند مسأله ساده اى باشد.
باید مطمئن بود که آن امام بزرگوار و یاران گرانقدرش به دنبال هدفى مهم بودند که تقدیم جان و مال و پذیرش هر نوع سختى و آزار را براى آنان سهل و آسان مى کرد. هدفى که والاتر از سرمایه هاى زندگى مردانى همچون حماسه سازان کربلا بود.
گذرى به آیات قرآن مى افکنیم تا در یابیم خداوند در چه زمانى چنین اجازه اى را به مسلمانان مى دهد و براى رسیدن به چه هدفى، بذل جان و مال را لازم مىشمرد.
در جاى جاى قرآن کریم از قتال «فى سبیل الله» سخن به میان آمده است و به مجاهدان راه خدا بشارت ها داده و از آنان تجلیل شده است.(1) یاد مردان خداپرستى را که همراه جمعى از پیامبران در راه خدا کشته شدند، گرامى داشته(2) و از شهیدان راه خدا به عظمت یاد کرده است.(3)
در واقع قدر مشترک این آیات، تجلیل از جهادى است که هدف آن، تقویت دین خدا و اعلاى کلمه حق باشد (وَکَلِمَةُ اللهِ هِىَ الْعُلْیَا).(4)
آرى؛ آنجا که آیین خدا به خطر افتد و خطر سلطه شرک و کفر و ظلم و الحاد بر جامعه اسلامى احساس شود، تقدیم جان و مال و مقام، کارى است والا و پر ارزش.
در واقع، آیین خدا که راهگشاى همه انسان ها به سوى سعادت جاویدان است به قدرى مهم است که مردانى همچون امام حسین(علیه السلام) و یاران با ایمانش براى نجات آن از سلطه منافقان و دشمنان حق، هستى خویش را مخلصانه تقدیم مى کنند.
به تعبیر امام خمینى(قدس سره): «اسلام آن قدر عزیز است که فرزندان پیغمبر، جان خودشان را فداى اسلام کردند. حضرت سید الشهداء(علیه السلام) با آن جوان ها، با آن اصحاب، براى اسلام جنگیدند و جان دادند و اسلام را احیا کردند».(5)
امیرمؤمنان على(علیه السلام) در روایتى مى فرماید:
«فَإذا نَزَلَتْ نازِلَةٌ فَاجْعَلُوا أَنْفُسَکُمْ دُونَ دِینِکُمْ؛ هنگامى که حادثه اى پیش آمد (که دین یا جان شما را تهدید مى کند) جان خویش را فدا کنید، نه دینتان را».(6)
تاریخ به خوبى گویاى این حقیقت است که از عصر استیلاى بنى امیّه بر بلاد اسلامى، زحمات رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و تلاش مجاهدان صدر اسلام در نشر آیین خدا به تاراج رفت؛ ارزش هاى اسلامى زیر پا گذاشته شد؛ بدعت و فسق و فجور رایج گشت. سخن از محو نام رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به میان آمد و تبعیض و بى عدالتى، ستم و بیدادگرى، شکنجه و آزار مؤمنان، شاخصه این حاکمیّت بود که در بخش گذشته شرح آن، با مدارک متقن گذشت.
خطّ انحراف از اسلام ناب که از ماجراى سقیفه آغاز شد، در عصر استیلاى معاویه شدّت گرفت، ولى تلاش معاویه بر آن بود که با حفظ ظواهر دینى و در پس پرده نفاق، به مقاصد خویش برسد. هر چند، هر قدر سلطه او قوى تر مى شد، جسارت و عقده گشایى هاى وى نیز، آشکارتر مى گشت؛ ولى با این حال، همچنان عناوینى همچون «خال المؤمنین»، «صحابى رسول الله» و «کاتب وحى» را یدک مى کشید، تا آنجا که در نظر بسیارى از مردم عامى، امام حسین(علیه السلام) و معاویه هر دو صحابى پیامبر بودند و اختلاف این دو با یکدیگر ـ به اصطلاح ـ مربوط به اختلاف در قرائت از دین و درگیرى دو صحابى در نحوه برداشت از قرآن و سنّت بود!
از این رو، امام حسین(علیه السلام) در اواخر عمر معاویه، مبارزه خود را به گونه اى علنى آغاز مى کند و با سخنرانى معروفش در سرزمین منا، در جمع گروهى از صحابه و تابعین و فرزندان آنان به افشاگرى عملکرد معاویه مى پردازد و زمینه یک قیام را فراهم مى کند (شرح این سخنرانى در بخش آینده خواهد آمد).
همچنین نامه هایى که آن حضرت به معاویه مى نویسد و با شجاعت تمام به نکوهش او مى پردازد،(7) همگى از این حقیقت حکایت دارد که امام(علیه السلام) مبارزه خود را آغاز کرده است؛ هر چند بر اساس پایبندى به صلح برادرش امام حسن(علیه السلام)دست به قیام مسلّحانه نمى زند، ولى روشن است که امام(علیه السلام) قیام بزرگى را در نظر دارد و منتظر است پس از معاویه بدان اقدام کند.
امام حسین(علیه السلام) در پاسخ نامه جمعى از مردم کوفه که براى همراهى و قیام، اعلام آمادگى کرده اند، نوشت:
«... فَاَلْصِقُوا بِالاَْرْضِ، وَ أخْفُوا الشَّخْصَ، وَ اکْتُمُوا الْهَوى، وَ احْتَرِسُوا مِنَ الاَْظِنّاءِ مادامَ ابْنُ هِنْدَ حَیّاً، فَاِنْ یَحْدُثْ بِهِ حَدَثٌ وَ اَنَا حَىٌّ یَأْتِکُمْ رَأْیِی؛ اکنون حرکتى انجام ندهید، و از آشکار شدن، دورى نمایید و خواسته خویش پنهان کنید و از حرکات شک برانگیز ـ تا زمانى که فرزند هند (معاویه) زنده است ـ پرهیز نمایید. اگر او مرد و من زنده بودم، تصمیم خود را به شما اعلام خواهم کرد».(8)
معاویه با آن که از این ماجراها مطّلع بود و گاه امام(علیه السلام) را تهدید مى کرد، ولى از اقدام عملى و درگیر شدن با آن حضرت پرهیز داشت، امّا روشن بود که این وضع پس از مرگ معاویه ادامه نخواهد یافت.
پس از مرگ معاویه شرایط تغییر کرد ؛ چرا که از سویى، یزید به فسق و فجور و بى دینى شهره بود و از انجام هیچ گناهى حتّى به صورت علنى پروا نمى کرد، و از سوى دیگر، یزید هیچ سابقه اى (هر چند به صورت ظاهر) در اسلام نداشت؛ جوانى خام، ناپخته و هوسران بود؛ به همین دلیل، میان صحابه و فرزندان آنان نیز داراى هیچ گونه امتیاز و مقبولیّتى نبود و از سوى سوم، گروه زیادى از مردم کوفه براى همراهى با امام(علیه السلام)اعلام آمادگى کرده بودند.
امام(علیه السلام) مى دید اگر از این فرصت براى افشاى چهره واقعى بنى امیّه و یارى دین خدا استفاده نکند، دیگر نامى از اسلام و قرآن و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باقى نخواهد ماند.
امام حسین(علیه السلام) با هدف احیاى دین خدا قیام و حرکت خویش را آغاز کرد؛ در مرحله نخست ـ اگر ممکن است ـ با تشکیل حکومت اسلامى و در غیر این صورت، با شهادت خود و یارانش به مقصود بزرگ خود برسد.
به هر حال، مى بایست دین از دست رفته و سنّت فراموش شده رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)را زنده کرد و چه کسى سزاوارتر از فرزند رسول خداست که پیش گام چنین حرکتى شود.
امام حسین(علیه السلام) نخست با این جمله:
«وَ عَلَى الاِْسْلامِ اَلسَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاْمَّةُ بِراع مِثْلَ یَزِیدَ؛ زمانى که امّت اسلامى گرفتار زمامدارى مثل یزید شود، باید فاتحه اسلام را خواند».(9)
تصریح کرد که با وجود خلیفه اى همچو یزید، فاتحه اسلام خوانده است و دیگر امیدى به بقاى دین خدا در حکومت یزید نمى رود.
همچنین در نامه اى به جمعى از بزرگان بصره به بدعت هاى موجود در جامعه اشاره کرده، و هدفش را از قیام بر ضدّ حکومت یزید، احیاى سنّت و مبارزه با بدعت ها معرّفى مى کند. مى فرماید:
«وَ اَنَا اَدْعُوکُمْ اِلى کِتابِ اللّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ(صلّی الله علیه و آله و سلّم)فَاِنَّ السُّنَّةَ قَدْ اُمِیتَتْ وَ اِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ اُحْیِیَتْ، وَ اِنِ اسْتَمِعُوا قَوْلی وَ تُطِیعُوا اَمْرِی، اَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشادِ؛ من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش فرا مى خوانم ؛ چرا که (این گروه) سنّت پیامبر را از بین برده و بدعت (در دین) را احیا کردند. اگر سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت مى کنم».(10)
آن گاه که در مسیر کربلا با «فرزدق» ملاقات مى کند، به روشنى از بدعت ها و خلاف کارى هاى حاکمان شام و قیام براى نصرت دین خدا سخن مى گوید:
«یا فَرَزْدَقُ اِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیْطانِ، وَ تَرَکُوا طاعَةَ الرَّحْمانِ، وَ أَظْهَرُوا الْفَسادَ فِی الاَْرْضِ، وَ اَبْطَلُوا الْحُدُودَ، وَ شَرِبُوا الْخُمُورَ، وَ اسْتَأْثَرُوا فِی اَمْوالِ الْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینَ، وَ اَنَا اَوْلى مَنْ قامَ بِنُصْرَةِ دِینِ اللهِ وَ اِعْزازِ شَرْعِهِ، وَ الْجِهادِ فِی سَبِیلِهِ، لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللهِ هِىَ الْعُلْیا ؛ اى فرزدق! اینان گروهى اند که پیروى شیطان را پذیرفتند و اطاعت خداى رحمان را رها کردند و در زمین فساد را آشکار ساختند و حدود الهى را از بین بردند، باده ها نوشیدند و دارایى هاى فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند و من از هر کس به یارى دین خدا و سربلندى آیینش و جهاد در راهش سزاوارترم. تا آیین خدا پیروز و برتر باشد».(11)
تعبیراتى با این مضمون، در کلمات و خطابه هاى امام حسین(علیه السلام) بسیار دیده مى شود، که در بخش آینده قسمت مهمّى از آنها خواهد آمد؛ این مطلب را با جمله دیگرى از آن حضرت پایان مى دهیم:
امام(علیه السلام) در خطبه اى که در مسیر کربلا در جمع لشکریان حرّ ایراد کرد، فرمود:
«اَلا تَرَوْنَ اِلَى الْحَقِّ لا یُعْمَلُ بِهِ، وَ اِلَى الْباطِلِ لا یُتَناهى عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً ؛ آیا نمى بینید به حق عمل نمى شود و از باطل جلوگیرى نمى گردد، در چنین شرایطى بر مؤمن لازم است راغب دیدار پروردگارش (شهادت) باشد».(12)
امام حسین(علیه السلام) با این کلمات هم هدف خویش را از قیام و حرکتش بیان مى کند و هم آمادگى خویش را براى شهادت در طریق مبارزه با باطل و احیاى دین خدا اعلام مى دارد.
* * *
بنابراین، روشن است که یکى از اهداف مهمّ قیام امام حسین(علیه السلام) احیاى دین خدا، مبارزه با بدعت ها و مفاسد دستگاه بنى امیّه و رهایى اسلام از چنگال منافقان و دشمنان خدا بود و در این راه موفّقیّت بزرگى نصیب آن حضرت شد، هر چند آن حضرت و یاران باوفایش به شهادت رسیدند، ولى تکانى به افکار خفته مسلمین دادند و لرزه بر اندام حکومت جبّاران افکندند، در نتیجه اسلام را زنده ساختند و از اضمحلال دستاوردهاى نهضت نبوى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جلوگیرى کردند و مسلمانان را از حیرت و گمراهى نجات دادند.
در زیارت معروف اربعین مى خوانیم:
«وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ؛ او (حسین) خون پاکش را در راه تو نثار کرد، تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهى نجات دهد».
همچنین در روایتى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: پس از شهادت امام حسین(علیه السلام)وقتى که ابراهیم بن طلحة بن عبیدالله، خطاب به امام سجاد(علیه السلام) گفت: «یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ مَنْ غَلَبَ؟ ؛ اى على بن الحسین! چه کسى (در این مبارزه) پیروز شد؟!»
امام(علیه السلام)فرمود:
«اِذا اَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلاةِ فَاَذِّنَ ثُمَّ اَقِمْ ؛ اگر مى خواهى بدانى چه کسى (یزید یا امام حسین(علیه السلام)) پیروز شده است، هنگامى که وقت نماز فرا رسید، اذان و اقامه بگو (آن گاه ببین چه کسانى ماندند و چه کسانى رفتند)».(13)
امام چهارم(علیه السلام) مى خواهد بگوید، هدف حکومت یزید محو نام رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)بود، ولى امام حسین(علیه السلام) با شهادتش از این کار جلوگیرى کرد، به هنگام اذان و اقامه همچنان نام محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که نشانه بقاى مکتب اوست برده مى شود (و هر قدر زمان مى گذرد این حقیقت آشکارتر مى شود).
به گفته شاعرى با اخلاص:
اى یاد تو در عالم، آتش زده بر جان ها *** هر جا ز فراق تو چاک است گریبان ها
اى گلشن دین سیراب با اشک محبّانت *** از خون تو شد رنگین هر لاله به بستان ها
بسیار حکایت ها گردیده کهن امّا *** جانسوز حدیث تو، تازه است به دوران ها
در دفتر آزادى، نام تو به خون ثبت است *** شد ثبت به هر دفتر، با خون تو عنوان ها
این سان که تو جان دادى، در راه رضاى حق *** آدم به تو مى نازد، اى اشرف انسان ها
قربانى اسلامى با همّت مردانه *** اى مفتخر از عزمت همواره مسلمان ها