از احوالات شیخ ابوالحسن نوری است که در معاشرت با خلق احتیاط می کرد و آنچه از امور دینی نبود، نمی پرسید و نهی از منکر می کرد؛ اگرچه در آن خطر مرگش بود. یک روز برای وضو کنار دجله رفت؛ قایقی را دید که در آن سی خمره سربسته بود و بر هر کدام نوشته بود «لطف».
از قایق ران سؤال کرد: در این خمره ها چیست؟ قایق ران گفت: در
این خمره ها شراب است برای مجلس خلیفه. شیخ چوبی سنگین برداشت و خمره ها را یکی
یکی شکست.
او را پیش معتضد که خلیفه وقت بود بردند. معتضد مردی غیور بود و هر که برخلافش عمل می کرد، هلاک می ساخت. فریاد زد: تو کیستی که این چنین گستاخی می کنی؟ شیخ گفت: من محتسبم به امر خدا و رسول. معتضد گفت: تو را که محتسب گردانید؟
شیخ
گفت: آن که تو را پادشاهی داد، مرا محتسبی داد. معتضد گفت: چرا خمره ها را شکستی؟
شیخ گفت: مهربانی در حق تو و رعیتت؛ زیرا منکری را از تو منع کردم و تو را از گرفتاری روز قیامت خلاصی دادم و در حق رعیت بدین گونه است که چون تو کار حرامی نکنی آنان راه راست پیش گیرند و اگر فساد مشاهده کنند، ایشان نیز در فسق و جور می کوشند. پس، هم در حق تو مهربانی کردم و هم در حق رعیت تو.
پیروی از هوی و هوس های نفسانی
بی شک در وجود انسان، غرائض و امیال گوناگونی است که همه ی آنها برای ادامه ی حیات او ضرورت دارد.
هواپرستی سرچشمه غفلت و بی خبری است برخی زنان به خاطر هوی و هوس خویش به فکر تنوع لباس، آرایش و خودنمایی در جامعه می پردازند، تا اینکه خود را به هر مردی ارائه کنند. هواپرستی و بی حجابی است نه پای دین در میان است و نه پای عقل، در آنجا چیزی جز بدبختی و بلا نیست، در آنجا چیزی جز بیچارگی و شقاوت و فساد نخواهد بود.
جلب توجه و کسب جایگاه
انسان موقعیت طلب است و همواره می خواهد در میان مردم از جایگاهی خاص و در خور توجه برخوردار باشد.بعضی از افراد با تحصیل علم و دانش و کسب فصائل اخلاقی و معنوی و یا اجتماعی، جایگاهی بدست می آورند و برخی از افراد فاقد این ارزش ها هستند با نمایش زیبایی ها و جاذبه های طبیعی و ساختگی زنانه خود و بی حجابی سعی در جلب توجه دیگران می کنند تا به کمبودهای عاطفی و یا اجتماعی خود پاسخ دهند، اما این خودنمایی ها دلیل بر شخصیت و ارزش آنها نمی باشد